پسری به اسم معراج

جای برای عروج دلم

پسری به اسم معراج

جای برای عروج دلم

من حسینی شده دست امام حسنم
حسنــیــم بنویسید به روی کــفــنــم

طبقه بندی موضوعی



پیراهن سیاه کجایی رفیق من؟
 اندوه و اشک و آه کجایی رفیق من؟
 بوی محرم است فضارا گرفته است
 ای بی نظیرماه،کجایی رفیق من؟
 ده ماه حسرت تو شده غصه دلم
 فصل عزای شاه کجایی رفیق من؟
 بی تو عجیب زندگی ام بی صفاگذشت
 ای شور قتلگاه کجایی رفیق من؟
درپای روضه های تو نفسم خدایی است
ای نفس سربراه کجایی رفیق من
گه گاه نیمه شب به تو مشغول میشدم
 ای لطف گاه گاه کجایی رفیق من؟
 یک گوشه چشم کردی و آتش گرفته ام
 عمری از آن نگاه کجایی رفیق من؟
یادش بخیر بعد خطا توبه داشتیم
جبران اشتباه کجایی رفیق من؟

شاعر : حسین صیامی


۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۲ ، ۱۳:۲۵
meraj bagheri


خانه‌های آن کسانی می‌خورد در، بیشتر
که به سائل می‌دهند از هرچه بهتر بیشتر

عرض حاجت می‌کنم آن‌جا که صاحب‌خانه‌اش
پاسخ یک می‌دهد با ده برابر بیشتر

گاه‌گاهی که به درگاه کریمی می‌روم
راه می‌پویم نه با پا، بلکه با سر، بیشتر

زیر دِین چارده معصومم اما گردنم
زیر دِین حضرت موسَی‌بن‌جعفر بیشتر

گردنم در زیر دیِن آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر

آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است
با سلامش می‌کند قم را معطر بیشتر

قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر

قصد این بار قصیده از برادر گفتن است
ورنه می‌گفتم از این معصومه‌ خواهر بیشتر

من برایش مصرعی می‌گویم و رد می‌شوم
لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر

عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنم را می‌کنم این‌گونه باور بیشتر

مرقدت ضرب‌المثل‌های مرا تغییر داد
هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر، بیشتر

چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر

پیش تو شاه و گدا یکسان‌ترند از هر کجا
این حرم دیگر ندارد حرف کمتر، بیشتر

ای که راه انداختی امروز و فردای مرا!
چشم‌ بر راه تو هستم روز آخر بیشتر

از غلامان شما هم می‌شود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر

بر تمام اهل بیت خویش حسّاسی ولی
جان زهرا(س) چون شنیدم که به مادر بیشتر...

بیشترهایی که گفتم از تو خیلی کمترند... 


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۲ ، ۱۷:۵۴
meraj bagheri

 

پیغمبران نیامده اند که عشق خدا و عبادت خدا را به بندگان یاد دهند؛ این فطری هر انسانی است، بلکه آمده اند راه های کج و راست را نشان دهند، امده اند بگویند ای انسان! تو عاشق کمال مطلقی خیال میکنی پول برای تو کمال مطلق است، خیال میکنی که جاه برای تو کمال مطلق است، خیال میکنی که زن برای تو کمال مطلق است؛ تو چیزی غیر از کمال مطلق را نمیخواهی ولی اشتباه میکنی، پیامبران آمده اند که انسان را از اشتباه بیروم بیاورند درد انسان آن درد خدای است که اگر پرده های اشتباه از جلو چشمش کنار برود و معشوق خود را پبدا کند به صورت همان عبادت های عاشقانه ای در میاید که در علی علیه السلام سراغ داریم...


منیع کتاب انسان کامل،صفحه 80 نوشته شهید مطهری


گرفته شده از : پرتال شهید متفکر استاد مرتضی مطهری

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۴۰
meraj bagheri


دوستان به این وب بنده هم سر بزنید خوشحال میشم


.: پرتال متفکر شهید استاد مرتضی مطهری :.






۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۱۳
meraj bagheri

  قَالَ علیه‌السلام: دِرَاسَه الْعِلْمِ لِقَاحُ الْمَعْرِفَه. وَ طُولُ التَّجَارِبِ زِیَادَه فِی‌ الْعَقْلِ. وَالشَّرَفُ التَّقْوَی‌. وَالْقُنُوعُ رَاحَه الابْدَانِ. وَمَنْ أَحَبَّکَ نَهَاکَ؛ وَمَنْ أَبْغَضَکَ أَغْرَاکَ.

«حضرت‌ سیّد الشّهداء علیه‌ السّلام‌ چنین‌ فرمود: تدریس‌ و تدرّس‌ علم‌، پیوند معرفت‌ است‌، و درازای‌ مدّت‌ تجربه‌ موجب‌ زیادی‌ عقل‌ است‌. و شرف‌ انسان‌ تقوای‌ اوست‌. و قناعت‌ پیشگی‌، راحت‌ بدن‌ است‌. و کسیکه‌ تو را دوست‌ دارد از ناشایستگی‌ تو را منع‌ می‌کند؛ و کسیکه‌ تو را دشمن‌ دارد تو را بکار زشت‌ ترغیب‌ می‌نماید.»

 

منبع لمعات الحسین نوشته علامه محمد حسین حسینی طهرانی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۵۰
meraj bagheri

آیا باید زنده بمانم و شرمنده این همه مجروحی شوم که از من آب میخواهند؟
ای حسین تو که خود تشنگی چشیده ای کاری بکن...
ای زینب این همه مجروح که اینجا افتاده اند، برای لبان خشک تو در اسارت گربه ها کردند...
ای عباس کجایی؟
وقتی آن نوجوان دست دراز کرد طرفم و گفت : « آب! »
نشستم کتارش و به سر خود زدم و شروع کردم به کندن گل و لای تا مگر از زمین آب بجوشد...
اما جای آب از زمین خون از سینه او میجوشبد
وقتی دیدم دارد جان میدهد؛ دستش را گرفتم و پیشانی ام را گذاشتم روی جوشش خون سینه اش و به سیری دل گریه کردم...

منبع:
کتاب نه ابی نه خاکی نوشته علی موذنی

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۲۳
meraj bagheri
 

تو دیگر هیچ از خواب غزل ها بر نمی خیزی
برای گریه های ام طرح زیبایی نمی ریزی!
تو حالا هم غبار کوچ کردی ایل شعرم را
تو که هم واره از موسیقی یک عشق لبریزی
چه زیبا می سرایی ناکجای چشم های ام را
بیا ای شاعر آواز های دشت پاییزی
همانند غرور سبز سبز قوم پیچک ها
تو هم شوریده ای بر وحشت این قرن پاییزی
بیا ـ من خنده های ات را دوباره لمس خواهم کرد
تمام خنده هایی با همین فصل دل انگیزی!
تو تا پشت نگاه ات شاعر یک شهر غوغایی
چرا پس از سکوت لحظه های ات بر نمی خیزی!
همانند بهاری آشنا بر فصل زردی ها ـ
عبور از هر چه کردی تا فراسوی دلاویزی
غرور دیگری سر می زد از اعجاز هر چیزت
اگر تشبیه می کردم غرورت را به هر چیزی
تو مشق لحظه های ام را سراسر نقطه چین کردی
چرا این نقطه چین ها را دگر حرفی نمی ریزی!

محمود طیب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۴۳
meraj bagheri




خدایا نیت پاک عطا فرما

ما برای شکم قیام نکردیم، ما برای سیر شدن قیام نکردیم ، برای سیر کردن قیام کردیم

 

شــِـیــخ شــَهــیــد

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۵۰
meraj bagheri




..:: بگذار دلم سر بیابان بگذارد / دیواتگی من به کسی ربط ندارد ::..


69روز تا محرم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۴۷
meraj bagheri


داستان ما مثل آن کودکی است که پولش را گم میکند و مینشیند یک گوشه و گریه میکند اما دنبال پولش نمیگردد...

ما فقط یاد گرفتیم که شب ها برخیریم و گریه کنیم؛ هییتی برویم و اشک بریزیم...

باید این حقیقت را فهمید و فهماند که " گریه کردن حرکت نیست، بلکه ابزار حرکت است "


منبع: در انتظار انتقام...


۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۴۸
meraj bagheri