پسری به اسم معراج

جای برای عروج دلم

پسری به اسم معراج

جای برای عروج دلم

من حسینی شده دست امام حسنم
حسنــیــم بنویسید به روی کــفــنــم

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است


بسم رب نور


" قال جحه بن الحسن عج: وفی ابنة رسول صلی الله علیه و آله لی اسوة حسنة "
بحارالانوار، ج‏۵۳، ص‏۱۸۰

 وقتی یک مقدار درباره شخصیت عظیم دخت پیامبر س مطالعه میکنم و رو احدیث دقتم رو بیشتر میکنم کمی متوجه میشم  که چرا در قیامت ندای  " این فاطمیون؟! " از خیلی ها رو دستگیری میکند
 بانویی که پیامبر ص درشان و مقام اش فرمود:

 " ان فاطمة بضعة منی و هی نور عینی وثمرة فؤادی ... فاطمه علیها السلام پاره تن و نور چشم و  میوه دل من است ."

 قطعا یک بعد این حدیث شدت محبت و میزان علاقه پیامبر ص رو به این بانو بیان میکند. اما یک بعد هم نشان دادن مقام این بانو است از آن جا  که پیامبر ص فرمود فاطمه س پاره تن من و در اصل فاطمه س پاره دین من است و در اصل میشود در معنی  این حدیث گفت:
 همان جور که پیامبر ص برای تمام مسلمین در تمام دوران ها بهترین اسوه است؛ فاطمه س که پاره تن و دین پیامبر است هم اسوه حسنه است

 اما مسئله ای که برای من خیلی جالب است این مسئله است که وقتی از این مخدره پرسیده شد : کمال یک زن چیست؟
 فرمود:

" کمال یک زن این است که نه او مردی را ببیند و نه مردی او را ببیند "

 و دقیقا استعمار  همین را فهمید و نقطه مقابل این حدیث و این نوع طرز فکر را به اسم روشنفکری به خورد جامعه مسلمین داد

 امروزه کمال یک زن دقیقا در خود نمایی بیشتر است؛ زنی که در کابینه رییس جمهور و سخنرانی و خواندن و بازیگری باشد روشنفکر تر و کامل تر است و در اوج کمال به سرمی برد...

 اما یه کجا چنین شتابان...





 پی نوشت: البته این حرف ها به معنی این نبود که کمال زن در خانه ماندن و کار اجتماعی انجام ندادن است بلکه کمال زن در حفظ ملک و ملکوت خود از نامحرم است...

مـــــعرآجــــ


۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۴۷
meraj bagheri

 بسم رب نور

 امان از وقتی که ادم دستش به نوشتن نرود ...
 حتی چشمش به خواندن هم نرود...
 اگر میگویند که دو روزت مثل هم باشد خیلی بدبخت هستی من دیگر کل روز هایم شده مثل هم...

 انگار نه انگار چند هفته مانده به امتحانات
 انگار نه انگار چند ماه مانده به کنکور
 انگار نه انگار چقدر راه مانده تا رسیدن به کمال...

 خودم همیشه میگفتم نباید نشست و منتظر معجزه بود که چیزی به چیزی بخورد کسی بیاید تا راه هموار شود...
 هر وقت میخواستم ایراد از کسی یا کسانی بگیرم که کاری انجام نمیدهند اول از همه میگفتم:

" منتظر معجزه بودن یعنی رکود در حالی که معجزه در حرکت است"


 اما نمیدانم چه شده است که خودم منتظر معجزه هستم که دستی از غیب بیاید و من رو از رکود به حرکت وادار کند....





 + پی نوشت: خسته شدم از ساکن ماندن باید ایده هایم را عملی کنم اما چه جورش را نمیدانم؟!

 + پی نوشت: خدایا.... منتظر معجزه نیستم اما منتظر لطف بیکرانت و محبتت هستم... که جز تو کسی ندارم و نخواهم داشت...


معرآجـــــ


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۲۹
meraj bagheri




با زخم گلویت و با چشمان معصومت که به حتم بارانی زیارت ارباب است و با آن تابوت سبک و معطر به عطر غربت و مظلومیت حضرت یاس و با آن صدای گرفته و نفسهای خسته ات و با خون پاکت که در خیابان های تهران عطر و بوی عاشورا پراکند، عهد می بندیم که آرمان هایت را تا پای جان دوست بداریم و آنگونه که برای ظهور مهدی فاطمه بی سروسامان بودی، بی سروسامان باشیم و آن طور که برای رفع غربتش نفس می زدی، نفس بزنیم،مجاهدت کنیم …
داش علی!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۵۱
meraj bagheri